محمد مهدی نازنینممحمد مهدی نازنینم، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

نبض زندگی"محمدمهدی

شروع دوباره...

سه ماهگی

محمد مهدی جان توی لبخندت معجزه داری... با تو دنیا رو دارم انگاری سه ماهگیت مبارک فرشته کوچولوی من خنده هات آرامش لحظه هامه زندگی با تو آرومه... خدا رو شکر که هستی عزیزم   نوزدهم خرداد ...
2 تير 1395

نوگل خندان

محمد مهدی جان خوشرویی و مهربونیت هنوز هیچی نشده دل همه رو برده هرکسی حتی وقتی واسه بار اول تو رو میبینه مجذوبت میشه بلدی چطوری با خنده های شیرینت دل دیگران رو بدست بیاری بغل هیچ کس غریبی نمیکنی همینکه کسی باهات حرف میزه تو هم شروع میکنی باهاش حرف میزنی اما از همه بیشتر واسه داداش ایلیا ذوق میکنی یه وقتایی که داداش مشغول بازیه و حواسش به تو نیس با انواع صداها و هجاها سعی میکنی توجهش رو جلب کنی   تو این عکسا داداش داره باهات حرف میزنه...     سیزده خرداد هشتاد و شش روزگی   ...
18 خرداد 1395

اسباب بازی

عزیزکم وسیله های بازی ای که رو تشک بای ات وصل بوده جدا کردم و رو دسته ی کریر برات وصل کردم چون توی تشک بازی باید تو حالت خوابیده باشی و تو ترجیح میدی تو حالتی قرار بگیری که اطرافت رو ببینی اونقدر خوب سرت با وسیله های بازی گرم میشه که گاهی تو همون وضعیت کم کم خوابت میبره ماشاالله هزار ماشاالله خیلی آرومی در حال صحبت کردن با آویزها آخ آخ خوردن دستهات که این روزا خیلی زیاد شده امیدوارم نخوای به این زودی دندون در بیاری کوچولوی شیرینم صحبت کردنت با خودت تو آیینه... بین تموم چیزایی که وصل میکنم برات تا ببینیشون از آینه بیشتر خوشت میاد اینجا هم داری سعی میکنی خودت رو بگیری من به فدای تو کوچولو...
17 خرداد 1395

روزی دیگر...

عزیزکم بخاطر فاصله ای که افتاد تا بروز کردن وبلاگت تاریخ بعضی از عکسایادم نیس اما پست ها رو به ترتیب میذارم تا لااقل بزرگ شدن و تغییر کردنت رو ببینی شیرینم ...   فدای ذوق کردنت... ؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟ ...
17 خرداد 1395