آغازی دوباره
محمد مهدی جان عزیزکم ... بیست و چند روز از زمینی شدنت گذشته و امروز اگه خدا بخواد فرصتی شد تا خازرات این مدت رو بنویسم آخرین پستم مربوط به هجدهم اسفند ... یک روز قبل از اومدنت از همون روز شروع میکنم صبح باباجون رفت سرکار و من و داداش ایلیا ساعت نه صبح آماده شدیم تا بابا بیاد دنبالمون و بریم بیمارستان انتظار داشتیم کارای بستری یک ساعته انجام بشه و ما برگردیم خونه اما حسابی کش دار بود انجام دادن کارای بستری بخش حسابی شلوغ بود و جایی واسه بستری کردن من نداشتن بجای بخش جراحی تو بخش زایمان طبیعی بستری شدم میون کارای بستری هر یک ساعت ازم تست ان اس تی میگرفتن آزمایشات و کاغذ بازیها تا انجام بشه ساعت دو ظهر بود رض...