محمد مهدی نازنینممحمد مهدی نازنینم، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه سن داره

نبض زندگی"محمدمهدی

شروع دوباره...

مهمون کوچولو

فرشته ی قشنگم چند روزه که جای دندونت یه تاول کوچیک  زده و این مهمون کوچیک توجیه میکنه خوردن دست هات و خیس بودن دایمی لباس هات و سرفه هات رو... قراره دندون در بیاری پسر کوچولوی شیرینم خوب میدونم که خیلی سخته و چقدر تو آرومی نازنینم...     این لباس خوشکلم که تو این عکسا تنته هدیه ی عمه زهراس مرسی عمه ی خوش سلبقه...   دو تیر صد و شش روزگی ...
9 تير 1395

خورشید

نازنینا هر صبح خورشید از مشرق چشمانت طلوع میکند رنگ میپاشد به جهانم و گرما میدهد به قلبم... تو هستی و من در کنار تو هست میشوم زبانم قاصر است از شکر معبودی که تو را آفرید... تو معجزه ی بزرگ آفرینشی...   سی و یک خرداد صد و چهار روزگی ...
9 تير 1395

الگو...

کوچولوی شیرینم اونقدر با دقت کارای داداشی رو نگاه میکنی که شک ندارم تا چند وقت دیگه پابپاش تو خرابکاری و شیطنت شریک میشی عااااشقتونم و بی صبرانه منتظر اون روزهام که صدای خنده ها تون بپیچه تو گوش دنیااااااا       بیست و چهار خرداد نود و هفت روزگی ...
9 تير 1395

پسرخاله

خوب اینم از تو و پسرخاله ات       علی جون خیلی دوستت داره درسته که تفاوت سنیتون زیاده اما میدونم دوست های خوبی برای هم میشید   بیست و سه خرداد نود و شش روزگی ...
9 تير 1395

دوست داشتن...

دوست داشتن دلیل و بهانه نمیخواهد... بی بهانه دوست بدار برادر و پدرت را باور داشته باش که آن ها با ارزش ترین داشته های تو در این دنیای بزرگ هستند...     بیستم خرداد نود و سه روزگی ...
9 تير 1395