محمد مهدی جان بیستم اسفند ماه صبح تا خانوم دکتر بیاد ساعت نه صبح بود بهم گفت حال تو رو از بخش کودکان پرسیده و خوبه خوبی و قراره فقط چک بشی اجازه داد از جام بلند شم و بعد از ظهر هم مرخص همینکه خانوم دکتر رفت به زور و زحمت بلند شدم و با کمک عزیز و باباعلی رفتم به بخش اطفال واسه دیدنت وای که دیدنت تو اون دستگاه و دیدن آنژوکد و سرم به دستت داشت قلبم رو هزار تکه میکرد وقتی اومدم نزدیکت دیگه نتونستم جلوی گریه ام رو بگیرم باباعلی گفت میخوای رضایت بدیم و ببریمش؟ اما پرستاری که اونجا بود کفت تا ساعت دوازده صبر کنید جواب آزمایشش بیاد... کمی بهت شیر دادم و دوباره برگشتم به بخش زنان ساعت دوازده باباعلی زنگ زد و گفت جو...