محمد مهدی نازنینممحمد مهدی نازنینم، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

نبض زندگی"محمدمهدی

شروع دوباره...

پاره ی وجودم

کوچولوی شیرینم شب بیداریهات کمتر شده... خوابت نظم بیشتری پیدا کرده... شکر خدا کولیک یا به قول دکتر امین زور پیچ هات خیلی خیلی بهتر شده... آرامشم تویی یازده اردیبهشت پنجاه و سه روزگی ...
14 ارديبهشت 1395

اندر احوالات

ماه کوچولوی آسمون زندگیم این روزها مثل همه ی دو ماهه های شیرین میخندی صورتت پر از مهربونیه و نگاهت پر از معصومیت گردن میگیری و سرت رو به اطراف میچرخونی صداها رو دنبال میکنی و توجه ات رو جلب میکنه بیشتر از همه برای داداش کوچولوت ذوق میکنی آرامشی که داری مثال زدنیه کمتر کودکی رو دیدم که اینطوری آروم باشه اوج ابراز ناراحتیت یه صدای بلند و کشیده اس ongaaaaaa خدا کنه همینطور اروم بمونی عزیزکم هرچند چه آروم باشی و چه شیطون شیرینی و دوست داشتنی         ده اردیبهشت پنجاه و دو روزگی   ...
14 ارديبهشت 1395

اولین بار درمانگاه

عزیزکم از درمانگاه با باباجون تماس گرفتن و حسابی شاکی بودن که چرا بعد از به دنیا اومدنت نرفتیم برا تشکیل پرونده ما هم شنبه چهارم اردیبهشت همراه عزیز و بابایی رفتیم درمانگاه قد و وزنت شکر خدا عالی بود... چهل و شش روزگی ...
13 ارديبهشت 1395

روز مرد

محمد مهدی جان کوچکترین مرد خانواده ی کوچکم روزت مبااااااارک نازنینم       عکس ویژه ی روز مرد تو مسیر رفتن به خونه ی بابایی محمد- پارک شقایق   دوم اردیبهشت ماه چهل و چهار روزگی ...
3 ارديبهشت 1395

خواب آروم

یه خواب آروم و عمیق و برای اولین بار چند ساعته... زمان خواب بیدایت خیلی کوتاهه یعنی نیم ساعت خوابی نیم ساعت بیدار این اولین باری که بیشتر از یک ساعت خوابیدی!!! و نیمه شب بیدار شدنت و درد و دل یک ساعته با مادرت با زبااان آغوووووون یک هغته ای هست که فکر میکنم خنده هات با معنی شده به حرکات و صداهایی که در میاریم واکنش نشون میدی و میخندی و البته از همون زمان لب به زبان گشوده ای به زبان شیرین آغون آغون     یک اردیبهشت چهل و سه روزگی ...
3 ارديبهشت 1395