محمد مهدی نازنینممحمد مهدی نازنینم، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

نبض زندگی"محمدمهدی

شروع دوباره...

گردش سه نفره

یه روز من و تو داداشی سه تایی رفتیم از خونه بیرون تا اولین گردش سه نفره مون رو تجربه کنیم رفتیم خانه ی بازی باربد و بعد هم پارک میدون ارگ خوب قبلا پارک بودی اما با توجه به سابقه ی ذهنی که از بچگی داداش ایلیا داشتم حدس میزدم از خانه ی بازی باربد خوشت نیاد شکر خدا اینطور نشد فقط چند دقیقه ی اول کمی مبهوت بودی بعد اجازه دادم خودت به کشف محیط جدید بری چهار دست و پا همه جا سرک میکشیدی و لذت میبردی نشد عکس زیادی ازت بگیرم بیشتر سرگرم بازی با شما دو تا بودم خدا رو شکر بهت خوش گذشت...   ...
1 دی 1395

خونه ی خاله

شبی که رفته بودیم خونه ی خاله جوجه کوچولوی خواب آلوی من که تو ماشین قبل از رسیدن خوابش برده بود   تماشای بازی داداش و آناهیتا جون هرجای خونه که میذاشتمت سر از قفس این طفلی ها در میاووردی ...
1 دی 1395

بازی با داداشی

بچه جون یه وقتایی هست که باید گریه کنی!! مثلا وقتی داداش با بالشم میزنه تو سرت!!!!! آخه وقتی میخندی من چطوری اون بچه رو مجاب کنم که کارش درست نیس!!!! من به فدای خنده های شیرینتون من به فدای بازی کردنتون خدا شما دو تا رو برا هم حفظ کنه     ...
1 دی 1395

کودکانه

واقعا هم خوشحالی داره حق داری ذوق کنی وقتی خودت رو ایستاده تو آینه میبینی دلبندم   وایی بازم تاریخ دقیقش یادم نیس یکی از روزایی  که داداش رفته بود کلاس و من تو تنها بودیم خونه... ...
1 دی 1395

مادرانه هایم از کودکانه هایت...

کودک نه ماهه ی من... باورش سخته که به همین سرعت دویست و هفتاد و پنج روز از همراه شدنت با ما گذشت. الهی که همیشه تنت سالم و لبت خندون باشه فرشته ی پاکم از این روزهات بگم، روزهای طلایی بی تکرار، خیلی وروجک و شیطونی همینکه چشات رو باز میکنی چهار دست و پا میری سراغ کمد اسباب بازیا نه واسه اینکه اسباب بازی برداری!!! برای اینکه در کمدها و کشوها رو باز کنی و وسیله های توش رو بریزی بیرون حالا بیشتر از قبل حضورت تو خونه حس میشه اونم به لطف انواع و اقسام صداهایی که از خودت در میاری از جیغ های بنفش تا هجاهایی نزدیک به کلمه عاااااشق جیغ زدناتم خصوصا وقتی داداشی رو بغل میکنیم و تو با جیغ ازمون میخوای بزاریمش زمین و تو رو بغل کنی...
19 آذر 1395

نه ماهگی

چه چیزی تو عمقه چشاته که من یک نگاهه تو رو به یه دنیا نمیدم که بعد از تماشای چشمای تو از زمینو زمان عاشقانه بریدم تو با کل رویای من اومدی تا تو سی سالگی باورم زیر و رو شه که زیباترین خط شعرهای من از تماشای چشم تو هر شب شروع شه   آسمانم،‌محمد مهدی جان نــــــــــــــه ماهگی مبارک   حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم خدای من ممنون برای این روزهای بی تکرار   نوزدهم آذر نه ماهگی ...
19 آذر 1395