جشن عروسی عمه زهرا و سفر به رشت
محمد مهدی نازنینم
پانزدهم شهریور نودو شش
عروسی عمه زهرا تو رشت برگزار شد...
هرچند تو چیز زیادی یادت نمیمونه از این مراسم
اما ما روزا و شبای فوق العاده ای داشتیم
روزهای پر از هیجان و شلوغی
پر از خرید و مهمونی
و در آخر سفر به رشت و یک شب به یاد موندنی
سفرمون کمی عجیب و طولانی شروع شد
اما عالی بود ادامه اش
اون چند روز طبق عادت جدیدی که پیدا کرده بودی مثه آدامس به من چسبیده بودی
وقتی وارد تالار هم شدیم برنامه همین بود
تو کل مراسم فقط نیم ساعت تو رو دادم به باباجون
بقیه اش رو توی بغلم بودی
وقتایی هم که میرفتی زمین دائم میخواستی بری روی سن
یا از پله ها بالا و پایین بری
یا رو زمین خودت رو سر بدی
کفشاتم هم که کلا جنبه ی اسباب بازی داشت
در میاووردی پرتشون میکردی این طرف و اون طرف
پسرک سرتقم عاااااشقتم من
عمه جون الهی که خوشبخت باشی
خیلی واسمون عزیزی
برا هر چهارتامون
آرزومون شادی تو و عمو فرزاده