محمد مهدی نازنینممحمد مهدی نازنینم، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

نبض زندگی"محمدمهدی

شروع دوباره...

ماجرای 40 تن و 30+9+1 سری که در سمنان جدا شدن

داداش که میره کلاس آی مت من و تو و بابا معمولا همون اطرافیم یک بقعه همون نزدیکی هاست که از بچگی دلم میخواست برم اونجا زیارت اما هیچوقت قسمت نشد... تا بالاخره این هفته... داستان این بقعه شنیدنیه: گویند در زمان خلافت مامون یکی از سادات علوی، اظهر بن زین العابدین که از سادات سجادی بوده مورد تعقیب عمال بنی عباس قرار می گیرد و در مسیر سمنان وقتی مأموران خلیفه را در تعقیب خود می‌بیند راه فرار خود را از بیراهه به طرف شمال سمنان ادامه می‌دهد. در این مسیر تصادفاً به دهکده درجزین می‌رسد و در یکی از باغهای خارج درجزین به عده ای کشاورز پناه می برد و جریان تعقیب خود را از طرف عمال بنی عباس شرح می‌دهد. چون مردم درجزین شیعه اثنی عشری بودند، این سا...
2 آذر 1396

˙·٠•●♥پاییز نامه ♥●•٠·˙:

˙·٠•● محمد مهدی جونم ●•٠·˙: صبح است و دلم به مهر باور دارد آبان که گذشت دل به آذر دارد پاییز برای من شده این تعبیر: "فصلی که فقط خاطره در سر دارد‌‌ روزهای پاییز عجله دارن انگار برای رسیدن یلدا... این روزها دلم خیلی هوای نوشتن داره دلم میخواد بیام و برات بنویسم... اما هرچقدر بیشتر میدوم تا کارهام تموم بشه و فراغتی پیدا کنم کمتر موفق میشم! پسرک کوچکم زبان باز کن مادر، برایم حرف بزن که سخت مشتاق شنیدنم......
2 آذر 1396