محمد مهدی نازنینممحمد مهدی نازنینم، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

نبض زندگی"محمدمهدی

شروع دوباره...

خونه ی دایی

یک شب رفته بودیم خونه ی دایی منصور همگی دور هم شاد بودیم و حضور تو و شیطنت های شیرینت شادیمون رو بیشتر میکرد اون شب یهویی واسه رسیدن به بشقاب میده ی باباجون فاصله ی چهار متر رو تنها و بدون کمک راه رفتی و هممون رو غافلگیر کردی   ...
26 بهمن 1395

کلاه بابابزرگ

بازی با بابایی و کلاهش   وقتی خیره میشم به عکس بابام تازه میفهمم چقدر پیر و شکسته شده من فدای خنده هات فدای اون دستای خسته ات عمر و جونم فدات بابا الهی که همیشه سالم باشی و سایه ات بالاسرم   ...
26 بهمن 1395

یازده ماهگی

  پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار فیروزه و الماس به آفاق بپاشی   عشق مادر یازده ماهگی مبارک تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی چقدر خوب بودنت انگار سال هاست حضور داری فرشته ی کوچولوی من! یادم نمیاد چطور بی تو زندگی میکردم! خدایا شکرت ...
26 بهمن 1395

ده تا یازده ماهگی

پاره ی وجودم... عزیز تر از جانم روزهای ده تا یازده ماهگی ات با وجود شیطنت های زیاد تو اونقدر شیرین و سریع گذشت که فرصت ثبت خاطراتت دست نداد... مهمترین اتفاق این ماه این بود که یاد گرفتی خودت رو پاهای کوچیکت بلند شی دستت رو تکیه گاه میکنی و از حالت نشسته می ایستی من به فدای اون پاهای کوچیک که انقدر زود یاد گرفتی خودت روشون بایستی و اتفاق مهم بعدی راه رفتنت بود! پنج روز از ورودت به یازدهمین ماه زندگیت گذشته بود که یک شب خونه ی عزیز بخاطر رسیدن به شیشه ی نوشابه سر سفره ی شام اولین قدم هات رو برداشتی و بعد از اون هر روز قدم هات استوارتر شد تا الان که تقریبا هفت هشت قدمی بدون کمک ما راه میری... چقدر خارق العا...
24 بهمن 1395

قهر کردن! خجالت کشیدن!

آخه نیم وجبی تو رو چه به اینکارا!!!! از وقتی خیلی خیلی کوچولو بودی وقتی یه چیزی باب میلت نبود تو بغلمون خودت رو هل میدادی عقب!! وقتی یاد گرفتی بنشینی وقتی از چیزی ناراحت میشدی خودت رو عقبی مینداختی زمین و ما باید خیلی حواسمون بهت میبود که سرت نخوره زمین!!! الانم خدا نکنه به حضرت عاقا بگیم بالا چشت ابرو!! یا نباید دست بزنی به فلان چیز!! همچین لوس و خوردنی قهر میکنی میری یه گوشه و رو زمین میخوابی و دستت رو میذاری رو صورتت عاخه میخوام بدونم از کجا یاد گرفتی قهر کردن رو!!! یه چیز دیگه که جدیدا اضافه شده خجالت کشیدن! الهی فدات شم وقتی کاری میکنی و میخندن میای تو بغلم و سرت رو روی شونه ام میذاری فدای خجالت کشیدنت بشم ...
24 بهمن 1395

بازی با داداشی

میگن بچه ی اول رو پدر و مادر تربیت میکنن و بعد از اون هر بچه رو بچه های قبلش!! الان این از شیوه ی بازی کردن جنابعالی کاملا مشهود است!!!!   چشم از داداش بر نمیداری! دائم چک میکنی تو هر شرایطی داداش چکاری انجام میده! نکنه یه کارش از چشت دور بمونه! ماشاالله هزار ماشاالله خیلی کنجکاو و دقیقی و توجهت زیاده... ...
24 بهمن 1395