روزنگار
محمد مهدی جان
مثل همه ی نوزادها تو روزهای اول بدنیا اومدنت اکثر ساعت های روز رو خواب بودی
(البته حسابی شب بیداری)
کم کم هوشیاریت بیشتر شده و ساعت های بیشتری بیداری
(نوزدهم فروردین... آماده برای رفتن به خونه ی مامانی)
سعی میکنی گردنت رو صاف نگهداری
داداش ایلیا خیلی دوستت داره
هربار که میاد کنارت دستت رو میگیره و میبوسه...
البته بعضی موقع ها هم دلش میخواد تو رو با چیزای دیگه معاوضه کنه!
مثلا یبار به دخدر عموم گفته بود که اگه یه هواپیمای واقعی براش بیارن که بتونه باهاش رانندگی کنه
تو رو میده بهشون!
در حال حاضر حموم رو خیلی دوست داری
هربار که میریم خونه ی عزیز تو رو میبره حموم
روزهایی هم که خونه ایم باباجون تو رو میبره... و تو و داداش و بابا آب بازی میکنید
بیستم فروردین - حمام خونمون
هفدهم فروردین ماه بردیمت کیلینیک خاتم الانبیا برای شنوایی سنجی
بعد هم بردیمت مطب دکتر امین بیدختی برای چک آپ یک ماهگی و البته کولیک شبانه ات...
قد و وزنت عالی بود ... (پنج کیلو و نهصد ماشاالله)
هفدهم ـ کیلینیک خاتم