گودبای پارتی عمه جون
دومین روز از شهریور خونه ی مامانی شون مهمونی بود
یه مهمونی به بهونه ی آخرین روزای حضور عمه زهرا خونه ی بابایی محمد
من که اون روز حسابی مشغول بودم و واقعا فرصت نکردم هیچ عکسی از تو و داداش بگیرم
اما مامان حدیث جون هم حواسش بهتون بود و هم زحمت عکسها رو کشید
ممنون مامانش...
البته باباجون هم چندتایی عکس از حضور پر رنگ تو و داداش تو پایکوبی آخر شبشون گرفته
که هنوز فرصت نکردم بریزم تو سیستم
انشاالله به زودی...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی