محمد مهدی نازنینممحمد مهدی نازنینم، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

نبض زندگی"محمدمهدی

شروع دوباره...

روزنگار چهارده ماهگی

1396/2/26 23:23
نویسنده : مامان فاطیما
111 بازدید
اشتراک گذاری

جان دلم

بعد از مدتی تاخیر اومدم تا برات بنویسم

اول از آخرین روزهای سیزده ماهگیت بگم که قشنگترین جمله ی دنیا رو یاد گرفتی

این چیه!!

اونقدر قشنگ میگی این جمله رو که دلم ضعف میره برات...

روزی هزار بار این جمیه رو میگی... انگشت اشاره ات رو به طرف هر چیز آشنا و نا آشنایی میگیری و میپرسی این چیه؟

اونقدر لحنت خواستنیه که آدم نمیتونه بشنوه و قربون صدقه ات نره!

خصوصا که سماجت فوق العاده ای داری تو پرسیدن پیله میکنی به یک چیز

و پشت سر هم میپرسی این چیه! ما جواب میدیم باز میگی این چیه و ما باز جواب میدیم

بعد از ورودت به چهاردهمین ماه زندگیت کلمه هایی که میگی بیشتر شده

ماما و بابا و جوجه و مایی (ماهی)

تاتا ( تاب بازی)

باب (آب ) و چیزایی که یادم نیس...

هشتمین دندونت چند روز مونده به شروع سال جدید جوونه زده بود

و بعد از اون وضعیت معده ات بهم ریخته بود

فکر میکردم بخاطر همون دندون هشتم باشه

که در اولین روزهای ورودت به چهاردهمین ماه زندگیت

همزمان دندون نهم و دهم و یازدهم و دوازدهم و سیزدهم و چهاردهم و چانزدهمت جوونه زد!!!

بله هفت دندون همزمان!!!!!

کمی لجباز شدی

نمیدونم چرا هرچی که تو دست داداش ایلیا باشه دلت میخواد داشته باشی

وابستگشت به من بیشتر شده و انگار با یک نخ نامریی به من وصل شدی

تو خونه هر جا که میرم دنبالم میای

عاااشق نقشی کشیدنی... عاشق لگو بازی

عاااشق توپ بازی

و عاشق اینکه پشت باباجون بشینی و تو رو راه ببره تو خونه...

داداش ایلیا رو خیلی دوست داری و گاه و بیگاه بغلش میکنی و میبوسیش

خوب بالاخره باید یجوری از دلش در بیاری اذیت هات رو...

تو اولین روزهای چهارده ماهگیت موهات رو کاملا کوتاه کردیم و کچل شدی

چهره ات خیلی شیطون شده پسرکم

خیلی دوستت دارم فرشته ی پاکم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)